ثمره عشق مامان وبابا

اسم نی نی

سلاممممممممم عشقممممممممم بابا جون از همون موقع که باردار شدم گفت اگه نی نی دخمل باشه اسمشو میزاریم نازنین زهرا،اگه پسمل باشه محمد طه،وقتی رفتیم سونو اقای دکتر گفتن شما پسملی ما شما رو محمد طه صدا میکردیم قربون محمد طه نازم بشم که شده جیگر مامان وبابا پسرم ماشالله خیلی اقاست اصلا مامان شو اذیت نمیکنهفاش بشممممم،اگه یه موقع هم حالم بد میشهاینا به خاطر بارداریه ولی در کل نسبت به هم سن وسالهای خودت خیلی هوای مامان جونتو داری. ...
25 ارديبهشت 1392

اولین سونوی نازنینم

سلامممممم، خوبی نفس مامان وبابا مامان جون ،قربون اون صدای قلبت بشم که موقع شنیدن یه ارامش خاصی بهم میده. عشقم خیلی مامان تنبلی داری که خیلی دیر دیر برات مینویسه البته زیاد هم تقصیر ندارم اخه نوشتن حال میخواد که الان حالشو  پیدا کردم این نوشته واسه یکشنبه 3 دی 1391 ساعت 1 و 44 دقیقه ظهره. مامان جون خانم دکتر که واسم سونو نوشته بود که صدای قلب نازتو بشنو با عزیز جون باهم رفتیم چون بابایی سرکار بود خیلی دلش میخواست بیاد گفت شما برید اگه گذاشتن منم میام چون من رفتم سریع نوبتم شد تا میخواست بیاد دیر میشد. عشقممممممم،تا چندلحظه دیگه صدای قلب کوچولوتو میشنیدم یه حس عجیبی داشتم خیلی خوشحال بودم که میخوام صدای قلب گنجشکمو بشنوم دل تو دل...
24 ارديبهشت 1392

رفتن پیش دکتر

سلاممممممممم جیگمل مامان، خوبییییییییییییییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟فدات بشه مامان 22 اذر نوبت دکتر داشتم که با بابایی باهم رفتیم اول رفتم پیش ماما که فشار خونم گرفت که فشارم 11 بود و وزنم هم 66بود که 2 کیلو اضافه کرده بودم خلاصه همه چی خوب بود عشقم،بعد رفتم پیش دکترم که سونوی غربالگری یا همون تعیین سلامت جنین واسم نوشت. عزیزممممممم،ناگفته نماند که بابایی اصلا نمیذاشت من تنها برم یا با کسی برم دکتر هر موقع نوبت داشتم خودش مرخصی میگرفت باهم میرفتیم قربوننننننننن جفتتون برم مننننن مامانی خوش به حالت که هم چین بابایی داری که انقد دوستتت داره روزی هزار بار قربون صدقه ات میره واسه سلامتیت هر روز صدقه مخصوص کنار میزاره یادت باشه خیلی باید دوستش دا...
23 ارديبهشت 1392

مامان جون قربون شکل ماهت برم بالاخره اومدی تو دلم

سلاممممممممممممم شب پنچ شنبه 28 مهر1391بود که بی بی گذاشتم دیدم دو خط افتاد رو بی بی چکم اخه هنوز دو روز تا وقت پری مونده بود چون من همیشه پنج شش روز جلو مینداختم این دفعه همش میگفتم چرا پری نیومده ،شب پنج شنبه که با زن عمو فاطمه نشسته بودم گفت حالا یه بی بی بزار شاید باردار باشی اخه من و بابایی از تیر ماه تصمیم به اقدام گرفته بودیم ، وقتی سه ماه گذشت باردار نشدم رفتم دکتم واسم ازمایش پرولاکتین نوشت که ازمایشم نشون داده بود که پرولاکتینم بالاست ونمیزاره باردار بشم بهم دارو داد که بیاد پایین ولی همش دو تا دونه از قرصارو مصرف کرده بودم که باردار شدم ،به خاطر همین وقتی دوتا خط مثبت افتاد رو بی بی منو بابایی واقعا غافلگیر شدیم اخه خانم دکتر ما...
21 ارديبهشت 1392