خرید سیمونی
سلام نفسممم
مامان جون با خاله و زندایی رفته بودن کلی برات وسیله خریده بود لباس و عروسک با کلی از چیزایی دیگه که اوردن مامانم دید قر ار بود بعد عید منم باهاشون برم که دیگه به خاطر مشکلی که پیش اومده بود ترسیدم برم یادت باشه که سیمونیت باسلیقه مامان جون و خاله جون بود عسیسم
بعد این که اتاقت کامل شد از وسیله هات عکس میگیرم میزارم تا یادگاری بمونه بعد اینکه بزرگ شدی خودتم ببینی عسلممممممم
نازنین زهرا جونم،ماشالله شیطون تر شدی گاهی هم چین لگد میزنی که انگار میخوای از شکم مامان بیای بیرون مامان قربون لگدات بشه بزن تندتر بزن که عاشق لگداتم
برای دینت لحظه شماری میکنیم عزیزم ،هر روز با بابایی میشینیم روز شماری میکنیم ،بابا محمد بدتر از من هوله هر هفته از من میپرسه این هفته چندمین هفته ای .
وای که روز به دنیا اومدنت چه روز به یاد ماندنی بشه عشقمممممممم..
خیلییییییییییی دوستت داریممممممممممم نازنین زهرای مامان وبابا.